۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

شعور شهروندی - 1

مقاله ای از محمد سروش محلاتی

طرح سؤال:
در جامعه اسلامی و حکومت دینی که شهروندان مسائل دینی خود را از مراجع تقلید اخذ نموده و به «فتوای» آن ها عمل می‌کنند، و مسائل اجتماعی را هم از ولی امر اخذ نموده و به «حکم» او عمل می‌نمایند، درک و فهم شهروندان در چه قلمروئی اعتبار دارد و آیا شعور و تشخیص آنان در برابر «فتوی» و «حکم»، ارزشی دارد؟

توضیح آنکه در نظام های عرفی، «قانون» یگانه سند معتبری است که وظایف و تکالیف شهروندان را ارائه می‌کند، و فراتر از آن، فتوای فقیه و حکم حاکم، الزامی برای هیچ کس ایجاب نمی‌کند و البته شهروندان هرچند وظیفه اجرای قانون و احترام به آن را برعهده دارند، ولی این وظیفه مانع از «نقد قانون» و حتی تلاش برای «تغییر قانون» با استفاده از راهکارهای مشخص و تعیین شده ندارد؛ ولی در حکومت دینی، شهروندان علاوه بر الزامات قانونی، با دوگونه الزام دیگر نیز روبرویند:

الف) الزاماتی که از سوی مفتیان اعلام می‌شود و شهروندان مقلّد باید به آن فتاوی ملتزم باشند، ب)‌الزاماتی که از سوی حاکم اعلام می‌شود و شهروندان و دولتمردان باید آن را رعایت کنند. در این صورت، «فضای انتخاب» برای شهروندان محدودتر شده، و «الزامات بیشتری» بر رفتارشان حاکم می‌گردد. در این فضا، این سؤال مطرح می‌شود که شهروند متدیّن و متعهّد به شریعت، در چه قلمروئی می‌تواند به «تشخیص خود» عمل نمود و حتی درک و شعور او، بر فتوی و حکم نیز تقدم پیدا می‌کند؟

تحقیق و بررسی
تقلید یک رفتار عقلائی است که مبنای آن «رجوع جاهل به عالم» بوده و در اسلام نیز مورد تأیید قرار گرفته است. قهراً در مسائل دینی هم کسی که نمی‌تواند مستقیماً از منابع فقهی استنباط کند، باید به مجتهد که «خُبره» است، مراجعه نماید و مطابق نظر او عمل کند. تا این جا، مطلب کاملاً روشن است، ولی در صورتی که فتوای فقیه، برای مقلّد غیر قابل قبول باشد به گونه ای که مقلّد به خطای آن یقین پیدا کند، او چه وظیفه‌ای دارد؟ آیا باید چشم خود را ببندد و به همان فتوا عمل کند؟

اگر تقلید، مبنای عقلائی داشته باشد، آیا در چنین وضعی باز‌ هم تقلید کردن از سوی عقلا توصیه می‌شود؟ مثلاً فردی را در نظر بگیرید که به پزشک متخصّص مراجعه کرده، ولی وقتی نسخه‌ی پزشک را مطالعه می‌کند، با توجه به اطلاعات ناقصی که دارد «یقین» پیدا می‌کند که پزشک اشتباه کرده، آیا باز ‌هم خردمندان به او توصیه می‌کنند که همان داروهای تجویز شده را مصرف کند؟

از نظر زبده ترین محققان اسلامی، پاسخ به این سؤال منفی است. میرزای شیرازی بزرگ که در اوج فقاهت شیعی در قرن اخیر قرار دارد، چنین تقلیدی را تخطئه می‌کند و می‌گوید دلیل جواز تقلید، شامل چنین مواردی نمی‌شود و کسی که در مسأله ای به اعتقادی بر خلاف اعتقاد مجتهد خود رسیده، نمی‌توان او را به تقلید از نظر مجتهد موظف دانست. (ملا علی روزدری، تقریرات میرزای شیرازی، ج4، ص243)
محقق برجسته آخوند ملا محمد کاظم خراسانی نیز تقلید کردن از فتوائی که مقلّد اعتقاد به خطا و اشتباه آن دارد را در «غایت اشکال» می‌شمارد و ادله جواز تقلید را مربوط به مواردی می‌داند که مقلّد چنین اعتقادی نداشته باشد.
«جواز التقلید فی مسألة یعتقد المقلد بخطأ المجتهد فیها و عدم العبرة بنظره فی غایة الاشکال والمسلّم من ادلة جوازه او وجوبه انّما هو فیما اذا لم یکن الامر کذلک فتدبّر.»(حاشیه رسائل، ص448)
این نکته در مباحث علمی برخی محققان دیگر نیز مطرح شده (میرزا حبیب اله رشتی، بدایع الافکار، ص425 و آقا ضیاء عراقی، مقالات الاصول، ج2، ص494) و پاره‌ای از فقها هم در فتاوای خود آن را آورده‌اند.(حسینعلی منتظری، استفتاءات، ج2، ص77: اگر نسبت به فتوای مجتهدی وثوق به خطای او پیدا کردید، تقلید از او در این مسأله جایز نیست.)

در گذشته، موارد نادری اتفاق می‌افتاد که مقلّد استثناءاً، اطمینان به خطای مجتهد پیدا کرده، و آن فتوا، برای او از اعتبار ساقط شود، دلیل این «نُدرت» آن بود که صرفاً فضلای حوزه در جریان استدلالات فقهی قرار داشتند و ذهنشان با اشکالات علمی آشنا بود و الّا عامه‌ی مردم، معمولاً چندان از مباحث علمی به دور بوده و روح تعبّد بر جانشان حاکم بود که در برابر «فتوی»، هیچ گونه شک و تردیدی به ذهنشان خطور نمی‌کرد و با اطمینان خاطر به آن عمل می‌کردند.

ولی در عصر حاضر، در اثر علل و عوامل متعدّدی، تردید در صحّت استنباط و اجتهاد فقیه، در میان مقلّدان نادر نیست و گاه این تردیدها چندان قوّت پیدا می‌کند که مقلّد را نسبت به یک فتوا بی اعتماد می‌نماید. در این صورت چنین فتوائی نمی‌تواند برای او «حجت شرعی» باشد و باید به فتوای دیگری که چنین محذوری ندارد، عمل کند. . به همین دلیل است که فتوا در عصر ما، از آن استحکامی که در میان عامه مردم برخوردار بود و بدون چون و چرا، پذیرفته می‌شد و گاه در اثر یک تصور جاهلانه، اجتهاد «خطا ناپذیر» تلقی شده و محصول آن عیناً همان «حکم واقعی» پنداشته می‌شد، و حتی هر فتوا، ممهور به مهر ولی عصر (ع) دیده می‌شد، کاملاً فاصله گرفته است.

در شرایط کنونی، نباید «اجتهاد» را به دست نو رسیدگان کم اطلاع از فقاهت داده و سطحی نگری در استنباط را پذیرا شد، بلکه «دفاع از اجتهاد» اقتضا می‌کند که مجتهدان، آراء فقهی خود را چنان مستدل و مستحکم ارائه کنند که برای طبقات تحصیل کرده حتی الامکان قابل هضم بوده و مقلّدان را به نفی و انکار سوق ندهد. در غیر این صورت، «عقلاً» از مقلّدان نمی‌توان «انتظار تقلید» داشت، چه اینکه «شرعاً» نیز چنین تقلیدی برای آنها جایز نیست.

انکار مقلّدان
اینک به اجمال می‌توان اشاره کرد که چرا و چگونه، گاه مقلّدان، فتوائی را غیر قابل قبول می‌شمارند و فهم ناقص خویش را بر استنباط فقها، ترجیح می‌دهند:

در احکام اجتماعی و اقتصادی که درک «مصالح و مفاسد» برای عقل بشر امکان پذیر است، فتوائی که صرفاً «جنبه صوری» یک مسأله را حفظ می‌کند و از مصالح آن فاصله می‌گیرد، ممکن است مقلّد را در موضع نفی وانکار قرار دهد، مثل فتوی به اینکه قرض ربوی، حرام است ولی با ضمیمه کردن یک سیر نبات، حلال شده و می‌توان میلیاردها تومان از این راه «درآمد مشروع» کسب کرد!

در مسائل اخلاقی که زشت و زیبائی یک عمل برای «وجدان انسان ها» قابل درک است، گاه فتوی به مجاز بودن مواردی از یک عمل زشت و قبیح، برای مقلّد باور نکردنی است، مثل فتوی به اینکه دروغ گفتن و یا وعده‌ی دروغ دادن، قبیح و حرام است، ولی شوهر استثناً می‌تواند به همسر خود وعده‌ی دروغ بدهد!

در مسائل دنیوی مثل علوم سیاسی گاه «دانش بشر» به نتایجی می‌رسد که برای یک انسان تحصیل کرده، فتوای ناسازگار با آن قابل قبول نیست، مثلاً او «خوانده» و «پذیرفته» است، که قدرت مطلق، موجب فساد است، و لذا قدرت حتماً باید با «نظارت» و «دوره‌ای» بودن مهار و کنترل شود، از این رو اگر برای مقلد فتوائی با این دستاوردهای مقبول در تضاد باشد، قهراً تعبد به آن فتوا برایش دشوار یا غیر ممکن خواهد بود.

مباحثی از نوع بحث های «حقوق بشر»، هر چند به لحاظ مبانی نظری، از «قطعیت» برخوردار نیست، ولی نمی‌توان انکار کرد که گاه این مسائل در باور و ذهنیت یک نسل چنان وجاهت و اعتبار پیدا می‌کند، که هر حکم مخالف آن، بی اعتبار جلوه می‌کند. مثلاً امروزه بسیارند مسلمانان مقلّدی که به مجازات قتل برای مرتد، چنان ناباورانه نگاه می‌کنند که حاضر نیستند این فتوای مورد تسالم را به اسلام نسبت دهند.

تجربه گرایی نسل حاضر، موجب آن شده که آن ها در داوری نسبت به اعتبار فتوا هم، مانند اعتبار قانون، به سراغ «تجربه» رفته و «کارآمد» بودن را ملاک درست یا غلط بودن آن بدانند. آن ها به فتوایی که «آزمون» موفقی از آن دیده نشده، برچسب بی اعتباری می‌زنند و بر اجتهادی که به آن فتوا رسیده، خط بطلان می‌کشند. بااین قضاوت، مثلاً اگر آمار و ارقام، موفقیّت فتوائی را در باب تقلیل مفاسد اخلاقی، یا اجتماعی یا اقتصادی تأیید نکند، بر آن فتوی اعتماد نمی‌کنند.

زندگی بشر، به سرعت در حال تحوّل است و این تحول هر چند با نابسامانی هایی نیز همراه است، ولی بهر حال از چنان اهمیت و اعتباری برخوردار است که اگر فتوائی نتواند با این تحوّل همراه گردد و به گونه‌ای با آن ناسازگار باشد، در نزد بسیاری از شهروندان متدیّن، متضاد با یک «امر ضروری» تلقی شده و کنار گذاشته می‌شود. اعتراض حضرت امام، به شاگرد مجتهد صاحب نظرش ـ‌آیة اله قدیری‌ـ همین بوده که برداشت شما، تمدن بشری را نادیده می‌انگارد و انسان ها را به عقب برمی‌گرداند:
«آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بکلی باید از بین برود و مردم کوخ نشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند.» (صحیفه امام، ج21، ص151)
مقلّدان هم گاه با همین منطق، فتاوی را نقادی می‌کنند و از پذیرش آن سر باز می‌زنند.

تغییر در سنت های اجتماعی و فرهنگی، گاه چندان عمیق است که آنچه برای گذشتگان کاملاً عادی و طبیعی جلوه می‌کرده، و مورد پذیرش قرار گرفته است برای امروزیان، کاملاً غیر عادی و اعجاب برانگیز بوده و مورد انکار قرار می‌گیرد، مثلاً اجرای صیغه‌ی عقد ازدواج دائم یا موقت برای دختران خردسال و حتی نوزادان قبلاً مورد اعتراض قرار نمی‌گرفت، ولی امروز فتوائی که بر این کار صحّه می‌گذارد و آن را تأیید می‌کند، برای بسیاری، پذیرفتنی نیست و به عنوان «خطا»، مورد تخطئه قرار می‌گیرد.
با توجه به عوامل فوق، تقلید در حال گذار به دوره ی جدیدی است. در این دوره البته و صد البته، این انتظار غلط وجود ندارد که مفتیان، براساس ذائقه مقلّدان و یا به اقتضای درک آنان، فتوا دهند و از مبانی فقهی فاصله بگیرند، بلکه صرفاً این انتظار وجود دارد که آنان خود را در فضائی فارغ از دغدغه های مقلّدان خود قرار نداده و بازخوردهای فتاوی خود را نادیده نگیرند. چرا که این روش، راه تقلید را به روی مقلّدان مسدود می‌سازد و آنها را در تضاد بین دریافت های درونی خویش با دریافت های بیرونی از مجتهدان به «تحیّر» می‌کشاند.

نتیجه آنکه:
آنچه اینک در فضای دینداران وجود دارد که مقلّدان هم خود را مجاز به ورود به بحث‌های تخصصی فقه می‌بینند، واقعیتی انکار ناپذیر است. تخطئه این واقعیت، مشکلی را به نفع فقه، حل نمی‌کند، و مفتیان چاره‌ای جز آن ندارند که اقتضاءات این فضا را در نظر بگیرند. بخصوص که برخی از آنان با آنلاین کردن درس‌های خود در شبکه‌ی اینترنت، قلمرو بحث های فقهی را گسترش داده و خود در توسعه‌ی این وضع، سهیم‌اند.

این واقعیت را نباید «تهدید نگران کننده» برای فتوی و آینده آن تلقی کرد، بلکه می‌توان از آن به عنوان فرصتی برای تبیین عالمانه و عاقلانه احکام شرعی استفاده نموده و تفوق احکام الهی بر قوانین بشری را به اثبات رساند. حضرت امام خمینی، از چنین فضائی استقبال نموده و اظهار خوشحالی می کرد:
«کتابهای فقهای بزرگوار اسلام پراست از اختلاف نظرها. از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و مدرسه «محصور» بود و فقط در کتاب های علمی آن هم «عربی» ضبط می‌گردید، قهراً توده های مردم از آن بی‌خبر بودند و اگر هم با‌خبر می‌شدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبه‌ای نداشت. اما امروز «با کمال خوشحالی» به مناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقها و صاحب نظران به رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها کشیده است. چرا که «نیاز عملی» به این بحث ها و مسائل است.»(صحیفه امام، ج21، ص176)
اگر نفی وانکار «یک فتوی» از سوی برخی مقلّدان، برای برخی فقیهان غیر قابل تحمل باشد و آنان را به موضع ناراحتی بکشاند که جاهلان، حق اظهار نظر در فقه را ندارند، قهراً ما با وضع خطرناکی در فاصله گرفتن از «دین و شریعت» مواجه خواهیم شد. چرا که ممکن است با اینگونه برخوردها، انکار و اعتراض به یک فتوا و اجتهاد به وازدگی از دین و نظام دینی بیانجامد.(ر.ک صحیفه امام، ج21، ص99)
از سوی دیگر نفی یک فتوی در اثر «اعتقاد به خطای» مجتهد را به معنی «انکار حکم الهی» نباید تلقی کرد چرا که مقلّد اعتقاد به اشتباه مفتی دارد، نه آنکه فتوای او را کاشف از حکم خداوند دانسته، و درصدد انکار برآید.

تغییراتی که در فضای کنونی اتفاق می‌افتد و در این مقاله به برخی از آنها اشاره شده، علامت آن است که چشم‌انداز تقلید در حال تحول و دگرگونی است. مثلاً اگر تاکنون صرفاً «اعلمیتِ» مفتی، ملاک ترجیح یک فتوی بر فتوی دیگر بوده است، اینک «سازگاری فتوی با ذهنیت مقلّد» نیز، موجب ترجیح می‌شود، چون مقلّد نمی‌تواند به فتوائی که برخلاف عقیده اش می باشد، ملتزم شود حتی اگر آن فتوی، از مجتهد اعلم صادر شده باشد.

همانگونه که فتوای فقها، در فرهنگ جامعه تأثیرگذار است و ذهن و رفتار شهروندان بر طبق آن الگو شکل می‌گیرد، متقابلاً فهم و شعور شهروندان و قضاوت آنان نیز فتوا را تحت تأثیر قرار داده و به مرور موجب تغییر آنها می‌شود. در نزد بسیاری از فقهای قرن اخیر، عدم صلاحیت زنان برای شرکت در انتخابات موضوعی واضح و بدیهی بوده که به آن فتوی می‌دادند، تا جائی که شهید مدرس در مجلس شورای ملّی گفت: «نسوان در مذهب اسلام تحت قیمومیت رجال هستند و ابداً حق انتخاب ندارند.» (محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینه، ج1، ص44) ولی وقتی زنان به میدان آمدند و مدعی این حق شدند، فتاوای فقهی نیز راه را باز کرد. بدون شک اگر ابتکار به دست فتاوا بود هنوز هم این اتفاق رخ نداده بود.

فقه و هر دانش تخصصی دیگری که به سطح عموم مردم تنزّل کند، «آفت های» خاصی نیز پیدا می‌کند. قضاوتهای عامه مردم در موضوعاتی که خارج از تخصص آنها، معمولاً با «سطحی نگری» همراه است، آنها برخلاف متخصصان به همه ی ابعاد و زوایای یک موضوع، تسلّط کافی ندارند، و جوزدگی در میانشان شایع است. از این رو در استنباط فتوی نباید از این گونه آفت ها، غفلت نمود. اعتنا به شعور شهروندان نباید از عمق مباحث فقهی بکاهد.

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

تهمت در خدمت دیانت

اخیرا رایانامه ای از دوست عزیزم علیرضا-ج به دستم رسید که مرا با محمد سروش محلاتی و مقالات و نوشته های وی آشنا کرد ، این هم یک نمونه از مقالات وی با عنوان ،

تهمت در خدمت دیانت!
از محمدسروش محلاتی
قضیه «بهانه برای مستی» را شهید مطهری به همین تناسب نقل میكند: «آن زمانی كه یك شاهی ارزش داشت، یك نفر رفت دكان عرق فروشی وگفت: یك شاهی عرق بده، عرق فروش گفت: یك شاهی كه عرق نمی شود،او اصرار كرد كه یك ته استكان! عرق فروش گفت مردم عرق می خورند كه مست بشوند،این یك ذره فائده اش چیست؟ گفت: تو همان را بده، بد مستی اش با خودم!»... مطهری سپس می گوید: بعضی مردم كه دنبال بهانه اند برای بدمستی و هرزگی اند گفته اند: اجازه هست هر دروغی كه دلمان میخواهد، برای اهل بدعت جعل كنیم، بعد با هر كسی كه كینه ی شخصی پیدا می كنند، فورًا یك تهمتی می زنند و می گویند: او اهل بدعت است، و شروع می كنند به جعل كردن و تهمت زدن! آن وقت ببینید بر سر دین، چه می آید؟

طرح مسأله

برخی از متفكران اسلامی، با نگاه آسیب شناسانه به وضع اخلاق در جامعه ما، متوجه این بیماری خطرناك شده اند كه در نزد بسیاری از متدیّنان، «تهمت و افترا زدن» به مخالفان، جایز شمرده می شود و چنین استدلال می كنند كه با تهمت باید آبرو و حیثیت آنها را از بین برد تا كسی به آنها اعتماد نكند و تحت تأثیر ضلالت و گمراهی شان قرار نگیرد.

شرایط اجتماعی امروز ما كه باید به تعبیر حضرت امام خمینی آن را «روز تهمت» نامید[1]، ما را با این سؤال مواجه می سازد كه قضیه از چه قرار است؟ این توهّم كه «به مخالفان هر دروغی را میتوان نسبت داد» چه ریشه ای دارد؟ عواقب و پیامدهای آن چیست ؟ این سخن از «كجا» آمده و ما را به «كجا» می برد؟ ...
1- دستور مباهتة
روایتی از رسول اكرم (ص) نقل شده كه حضرت، وظیفه امت را در مقابل «اهل بدعت» بیان فرموده و دستور داده اند كه از آنان برائت جسته، عیب ها و ایراداتشان را بازگو كنید و آنان را «مبهوت» سازید تا برای تباه كردن ِ اسلام، طمع نكنند: «إذا رأیتم اهل الریب و البدع من بعدی فأظهروا البرائة منهم ... و باهتوهم كیلایطعموا فی الفساد فی الاسلام و یحذّرهم الناس[2]».

واژه «باهتوهم» از ماده «بهت» به معنی «مبهوت ساختن» است، یعنی به قدری با قوّت با آنان بحث كنید و دلیل محكم و قاطع ارائه كنید، كه اهل بدعت را «متحیّر و مبهوت» ساخته و از پاسخ دادن ناتوان كنید. چه اینكه حضرت ابراهیم هم، چنان منطقی و مستحكم با كافر بت پرست احتجاج كرد كه او را مبهوت نمود: «فبهت الذی كفر[3]».

منابع اصیل لغت عرب، همین معنا را برای این ریشه ذكر كرده اند، مثلا جوهری در صحاح می گوید: «بهته بهتًا أخذه بغتة و بهت الرجل إذا دهش و تحیّر»، و فیّومی در مصباح می گوید: «بهت: دهش و تحیّر». زمخشری در اساس البلاغه می گوید كه بهت و باهت (ثلاثی مجرد و مزید) تفاوتی ندارد: «بهته بكذا و باهته به». ابن فارس هم در معجم مقاییس اللغه آورده است كه اصل این ماده به همان معنی «حیرت »، و «بهتان» به معنی دروغ است: «الباء و الهاء و التاء اصل واحد و هو كالدهش و الحیره، یقال: بهت الرجل یبهت بهتا و البیهته: الحیره، فأمّا البهتان فالكذب».

بهر حال از نظر لغت، دلیلی وجود ندارد كه «باهتوهم» را به «تهمت زدن و افترابستن و نسبت دروغ دادن» معنی كنیم و نتیجه بگیریم كه رسول خدا اجازه داده است تا برای كوبیدن و ضایع كردن افراد منحرف، هر دروغی به آنها ببندیم و هر نسبت خلافی به آنها بدهیم!
2- منطق بهت آور
روایت رسول اكرم (ص) را تا قرن دوازدهم هجری «محدّثان» همانگونه كه اشاره كردیم معنا می كردند و می گفتند باید در برابر اهل بدعت، با سلاح منطق ظاهر شد و موهومات آنها را نقش بر آب كرد. محدث بزرگوار فیـض كاشـانی «باهتوهم» را به معنی آن میدانست كه: با آنان چنان سخن بگوئید كه ساكت شوند و حرفی برای گفتن نداشته باشند: أی: «جادلوهم و اسكتوهم و اقطعوا الكلام
علیهم[4]».

فیض در وافی، هر چند در مواردی كه معانی مختلف و احتمالات گوناگون در معنی یك روایت وجود دارد به آنها اشاره میكند، ولی در اینجا به هیچ معنای دیگری، حتی در حد احتمال هم اشاره نمی كند. پس از وی، ملاصالح مازندرانی هم در شرح بر اصول كافی، روایت را همین گونه معنی می كند و توضیح می دهد كه «بهت» به معنای «تحیّر» است، پس معنی روایت چنین می شود كه با «حجت قاطع» و دلیل محكم، راه ها را به روی بدعت گذاران ببندید تا آنها مبهوت شوند[5]. و سپس علامه مجلسی نیز به همان كلمات لغویین استناد می كند، و روایت را مانند محدّثین گذشته معنی نموده و «بهتان» برای مصلحت دین را، احتمال مرجوح میشمارد: «الظاهر أن المراد بالمباهته الزامهم بالحجج القاطعه و جعلهم متحیّرین لایحیّرون جوابا[6]»، مجلسی در برخی از رساله های فارسی خود هم، روایت را چنین ترجمه كرده است: «بر ایشان حجت را تمام كنید تا ایشان طغیان نكنند در فساد كردن دین اسلام[7]» .
3- تكلیف حقیقت گویی
فقهای شیعه تا قرن دوازدهم، در بحث های فقهی خود، بر این مبنا مشی می كردند كه حتی به بدعت گذاران در دین هم نباید نسبت خلاف داد، و دروغ بستن به آنها جایز نیست، اگر آنان به تخریب دین اقدام كرده اند، ولی ما حق نداریم ، برای ضایع كردنشان ، نسبت ناروا به آنها بدهیم : شهید ثانی می گفت: در نقد و اعتراض آنها ، نباید ذره ای از حقیقت منحرف شده و مرتكب دروغ گردید:«یصح مواجهتهم بما یكون نسبته الیهم حقا لا بالكذب[8]». سید صاحب ریاض هم پس از نقل همان روایت ، می گوید: جایز نیست كه در برخورد با آنان دروغ گفته شود، زیرا دروغ حرام است.

او حاضر نیست دروغ نسبت به مخالفان را حتی اگر بدعت گذار باشند، از حرمت كذب استثنا كند و آن را به عنوان وسیله ای برای خراب كردن افراد فاسد بپذیرد! «و لاتصحّ مواجهته بما یكون الیه كذبا لحرمته[9]». صاحب جواهر هم در در بحث قذف از كتاب الحدود خود، این روایت را نقل می كند ولی هشدار می دهد كه بدگویی نسبت به اهل بدعت به معنای آن نیست كه نسبت های ناروا به آنها داده شود و به آنچه كه انجام نداده اند متّهم شوند: «نعم لیس كذلك ما لا یسوغ لقاؤه به من الرمی بما لایفعله[10]»
4- مصلحت تهمت
  از قرن سیزدهم نظریه «به اهل بدعت «تهمت» بزنید تا آنها را از میدان بدر كنید»، در فقه پدیدار شد. این نظریه ابتدا به شكل احتمال مطرح شد كه «باهتوهم» می تواند به معنی «تهمت زدن» باشد و سپس در تایید این احتمال گفته شد كه: چه مانعی دارد كه تهمت زدن به آنها به خاطر «مصلحت» جایز باشد، و چه مصلحتی بالاتر از آنكه با تهمت زدن – مثل آنكه فلانی دزد است، ویا كافر شده، و یا اهل زنا و لواط است- او را مفتضح و بی آبرو ساخته تا مردم از او فاصله بگیرند و دینشان حفظ شود؟ با این تهمت، هر چند یك نفر بی آبرو می شود، ولی دین و ایمان جامعه سالم می ماند!!« ویحتمل ابقائه علی ظاهره بتجویز الكذب علیهم لاجل المصلحة، فانّ مصلحة تنفیر الخلق عنهم أقوی من مفسدة الكذب[11]».

در این روند، ابتدا «یك احتمال» مطرح شد ولی «خلاف ظاهر» تلقّی گردید، ولی بعد همان احتمال ، به عنوان «ظاهر روایت»، مورد تأیید واقع شد، و سپس «فلسفه ای» برای آن بیان گردید كه با وجود این فلسفه، اصلا نیازی به دلالت روایت هم نیست، و آن فلسفه آن است كه در تزاحم ، با صرف نظر از یك حكم مهم ، باید از رعایت «حكم اهمّ» كه مصلحت بیشتر و قوی تری دارد ، مراقبت كرد.

مثلا آیت الله خوئی در پاسخ به این سوال كه آیا می توان مخالفان و اهل بدعت را با نسبت های ناروا و عیب و ایرادهایی كه در آنها نیست، «هجو» كرد؟ گفت: هرچند دروغ حـرام است ولی گاه «مصلحـت » اقتضـا می كند كه به آنها «تهمـت» زده شـود و بـرای مفتضـح شدنشان، كارهای زشتی كه نكرده اند، به آنها نسبت داده شود، تا مردم متدیّن عوام، از آنها فاصله بگیرند و تحت تاثیر آنان واقع نشوند!! «قد تقتضی المصلحة الملزمة جواز بهتهم و الزراء علیهم و ذكرهم بما لیس فیهم افتضاحا لهم و المصلحة فی ذلك هی استبانة شئونهم لضعفاء المؤمنین حتّی لا یغترّوا بارائهم الخبیثة[12]».

آیت الله گلپایگانی نیز با معنی كردن «باهتوهم» به «آنها را متهم كنید»، نتیجه گرفت كه به اقتضای این روایت، باید گفت كه در چنین مواردی، دروغ جایز است، چون با این دروغ مصلحت مهم تری استیفا می شود، وآن مصلحت، «بی آبرو كردن» بدعت گذار در میان مردم است[13].

این نظریه در دوران ما محدود به آن مراجع نبوده، بلكه برخی علمای دیگر را نیز به دنبال خود كشانده است[14]. تا آنجا كه برای آیت اله مؤمن قابل قبول است كه : قذف و نسبت زنا دادن به آنان نه تنها جایز است، بلكه رجحان دارد. وبا این روایت، روایاتی كه قذف را حرام می داند تخصیص می خورد.(البته قذف در موارد مشكوك جایز است، نه با علم به كذب)[15]
5-عاقبت تهمت
نظریه جواز تهمت به مخالفان، از نظر مبانی استدلالی، كاملا آسیب پذیر است ونیازی به نقد تفصیلی آن دراینجا نیست، مثلِ الف)فاصله گرفتن از معنای لغوی «بهت» كه مورد توجه شارحان حدیث بوده، ب)بی توجهی به «اجمال» حدیث،در صورت اشتراك لفظی بهت دو معنای «تحیّر» و «تهمت» ودر نتیجه غیر قابل استناد بودن، ج)عدم تامل در قرائن داخلی وخارجی كه نشان می دهد در اینجا «بُهت» به معنای تهمت نیست، د)«مفاسد» مهم تهمت زدن به مخالفان دینی و سیاسی را نادیده گرفتن و آن را به «مصلحت» دین شمردن و... .

ولی مهم تر از این مباحث علمی كه در جای خود از اهمیت برخوردار است، این است كه در پرتو این نظریه فقهی واخلاقی، «چه جامعه ای» ساخته می شود؟ وگفتگوهای علمی به چه سمت و سوئی پیش می رود؟ و رقابت های سیاسی گروه ها، به كجا می انجامد؟ بر فضای رسانه ای كشور چه جوّی حاكم می شود؟ و... .

اگر كسانی با این نگاه، به مناصب حكومتی دست پیدا كنند، و در برابر اعتراضات به حق، یا به ناحق قرار گیرند و به مخالفان خود «نسبت هایی» بدهند، حتی اگر در تقوی مانند سلیمان و ابوذر باشند، سخنان آنها چه اعتباری دارد؟ و خاطراتی كه بازگو می كنند و یا می نویسند، چقدر با صداقت توأم است؟ واگر آمارها وگزارش هایی از جنایت های دشمنان خارجی، ارائه كنند، چگونه حمل بر حقیقت می توان كرد؟ و اعترافاتی كه از متهمان اخذ می كنند و اعلام می نمایند، به چه دلیل عاری از حقیقت نباشد؟

اگر تا به حال، به دلیل تدیّن و ایمان و عدالت و تقوی، «احتمال دروغ» و تهمت را در گفتارشان نفی می كردیم، اینك به اقتضای تقوی و عدالتشان، سخنشان را چگونه راست بدانیم یا دروغ؟
6- بهانه ی بد مستی
روایت رسول خدا در خصوص «اهل بدعت» است، ولی اگر در میان متدینان باب «تهمت» نسبت به آنان باز شود، این باب به روی دیگران هم باز خواهد بود وهر كس پس از «انگ بدعت» گذاری، مستحق هر نسبتی می شود و می توان هر كار زشتی را به نام او ثبت كرد!! مگر در نهضت مشروطه كه آخوند خراسانی و میرزای نائینی، از تاسیس مجلس شورای ملی، و تدوین قانون اساسی، دفاع كردند، به عنوان حامیان«بدعت» معرفی نشدند؟ و مگر تنبیه الامّة نائینی در پاسخ به این اتهام نیست كه قانون اساسی را «بدعت» نگوئید، ومجلس شورای را بدعت نخوانید، و اخذ به رأی اكثریت را بدعت نشمارید[16] و مگر فتوای شهید ثانی به وجوب عینی نماز جمعه در عصر غیبت،از سوی برخی از علما، «بدعت» دانسته نشد[17]؟ در جامعه ای كه عده ای به دنبال بهانه برای «بد مستی» اند، كافی است كه فردی در اثر كینه ی شخصی و اختلاف جناحی، به سرعت ، بدعت گذار شود، و بعد هم هر نسبتی به او جایز باشد كه: بهائی است، و همجنس باز است و ... .

قضیه «بهانه برای مستی» را شهید مطهری به همین تناسب نقل میكند: «آن زمانی كه یك شاهی ارزش داشت، یك نفر رفت دكان عرق فروشی وگفت: یك شاهی عرق بده، عرق فروش گفت: یك شاهی كه عرق نمی شود،او اصرار كرد كه یك ته استكان! عرق فروش گفت مردم عرق می خورند كه مست بشوند،این یك ذره فائده اش چیست؟ گفت: تو همان را بده، بد مستی اش با خودم!»

مطهری سپس می گوید: بعضی مردم كه دنبال بهانه اند برای بدمستی و هرزگی اند گفته اند: اجازه هست هر دروغی كه دلمان میخواهد، برای اهل بدعت جعل كنیم، بعد با هر كسی كه كینه ی شخصی پیدا می كنند، فورًا یك تهمتی می زنند و می گویند: او اهل بدعت است، و شروع می كنند به جعل كردن و تهمت زدن! آن وقت ببینید بر سر دین، چه می آید؟[18]

برای اینكه روشن شود، در جامعه ما انحراف و اعواج تا كجا رسوخ كرده و فقه واخلاق چگونه آسیب دیده است، می توان سخن مقدس اردبیلی را به عنوان مقیاس قرار داد، شخصیتی كه در «تحقیق» و «تقوی» الگوی فقهاست:

«مسلمانی كه عقیده ی كافری را مورد نقد و اعتراض قرار می دهد، فقط می تواند از «دلیل منطقی» بر علیه او استفاده كند، و حق ندارد به او نسبت ناروا داده و او را قذف كند، حتی اجازه نداردكه زشتی های ظاهری و یا عیوب باطنی اش را موجب ناسزا قرار داده و به او خطاب كند: ای جزامی، و لو در واقع هم جزامی باشد، ویا او را كودن و پست بنامد! مسلمان حق ندارد، به دین و آئین كفر او دروغ ببندد و زشتی ها و ایراداتی كه در آن واقعا وجود ندارد، به آن نسبت دهد. از قواعد شهید هم همین طور استفاده می شود.»[19]

عده ای از بزرگان، براین شیوه ی ضد اخلاق گروهی از دینداران كه با «تهمت » میخواهند از دین دفاع كنند، انتقاد كرده اند، عــلامه شعرانی می گوید: «بعض عوام» بر اهل «بدعت» افترا می بندند و جملات «كفر»آمیز را به دروغ به آنها نسبت میدهند تا آنها را از چشم مردم ساقط كنند، ولی این كار غلط است و تهمت، حرام است:«ربما یختلف فی ذهن بعض العوامّ انّه یجوز البهتان والافتراء علی اهل البدع بأن ینسب الیهم كفر لم یتفوهّوا به لمزید تنفّر الناس عنهم و هو غلط.[20]»

ولی این عالم بزرگوار چرا این كار را به «بعض عوام» نسبت داده و چرا نقش «بعض خواص» را در این ماجرا ندیده است؟ استاد عالیقدر هم وقتی از این جریان انتقاد می كند می گوید: بعضی آدم های «بی سواد» این «باهتوهم» را اینطور معنی كرده اند كه به آنها تهمت بزنید ودروغ ببندید، و بعد می گویند: اهل بدعت دشمن خدا هستند و من دروغ علیه او جعل می كنم، با هر كسی هم كه دشمنی شخصی داشته باشد،می گوید: این ملعون اهل بدعت است، صغری و كبری تشكیل می دهد، بعد هم شروع می كند دروغ جعل كردن علیه او. آن وقت است كه شما می بینید، دروغ اندر دروغ جعل می شود[21]. علامه مطهری، با اشاره به یك نمونه در این باره، جامعه ما را «اجتماع ننگین» می نامد، مطهری با درایت و بصیرت خود، انحرافات اخلاقی در میان متدینان را به خوبی تشخیص داده بود و نسبت به خطرات آن هشدار داد، ولی تا وقتی كه در صدد یافتن ریشه های این انحراف بر نیائیم و تا وقتی كه نپذیریم این انحرافات در حوزه ی «بی سوادان جامعه» محدود نمی شود، بلكه در بیرون آن ریشه دارد[22]، وبالاخره تا وقتی كه نظریات فقهی و اخلاقی را تهذیب نكنیم و اخلاق را حاكم بر فقاهت و سیاست و دیانت قرار ندهیم، علاج واقعه امكان ندارد.

1- امام خمینی، صحیفه امام، ج10، ص275: امروز- همین طور كه ملاحظه می كنید – روز «تهمت» است، من نمی دانم چه جور شده است كه هر كس به هر كس دلش می خواهد هر چی می گوید! نمی داند كه هتك حرمت مومن، هتك حرمت الله است؟!

2- الكلینی، الاصول من الكافی، ج4، ص123

3- سوره بقره، آیه 258

4- فیض كاشانی، ج1، ص245

5- مازندرانی، شرح اصول كافی، ج10،ص43

6- مجلسی، مراة العقول، ج11، ص81

7- مجلسی،رساله حدود و قصاص و دیات، ص28

8- مازندرانی، شرح اصول كافی، ج10، ص43

9- الطباطبایی، ریاض المسائل، ج16، ص42

10- النجفی، جواهر الكلام، ج41، ص413

11-الانصاری، المكاسب، ج2، ص118

12- الخوئی، مصباح الفقاهه، ج1، 458

13- الگلپایگانی، الدر المنضود، ج2، ص148 ، البته مقّرر (آیت الله علی كریمی جهرمی) در این باره، بر استاد خود اعتراض كرده است.

14- شیخ جواد تبریزی، ارشاد الطالب، ج1، ص281 و اسس الحدود و التعزیرات، ص235
15- محمد مومن، مبانی تحریر الوسیله، ج2، ص452

16- میرزا حسین نائینی، تنبیه الامّة و تنزیه الملة، ص101 و 115

17- دوازده رساله ی فقهی در مورد نماز جمعه، ص386

18- شهید مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص104

19- اردبیلی، مجمع الفائده، ج13، ص164

20- شعرانی، تعلیقه بر شرح ملاصالح بر كافی، ج10، ص43

21- شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص417

22- برای نمونه نگاه كنید به سخنان یكی از ائمه جمعه:«جنگ سایبری را جدی بگیرید. با وبلاگ طنز، علمی یا ادبی و یا هك كردن، با هر وسیله ای كه میتوانید به جنگ بروید. هر چه هست الان جنگ است.مسئله جنگ ما در فضای مجازی به این حد رسیده است كه هر كس دستش می رسد با هر وسیله ای كه می تواند متوسل بشود. این را بدانید كه مسلم است همانطور كه در جنگ برخی اوقات خلاف شرع ها جایز می شود در جنگ سایبری هم خلاف شرع ها جایز می شود. یعنی الان شرایطی است كه شما با هرچه كه به دستتان می رسد بزنید. ملاحظه هیچ طرف را هم نكنید چون شما نزنید دشمن شما را میزند.»(30/4/89)آیا لازمة این نظر آن نیست كه :

اولا: چون این جنگ محدود به فضای سایبری نیست و همه میدان های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را در برگرفته، پس در همه حوزه ها در برابر مخالفان می توان از شیوه های خلاف شرع استفاده كرد؟
ثانیا: چون گوینده این نظر، عادل و متشرّع است و در این میدان نبرد حضور دارد، پس بر حسب وظیفه برای تخطئه آنهایی كه دشمن می داند، از شیوه های خلاف شرع حتّی در خطبه های جمعه استفاده می كند؟

بسم الله الرحمن الرحیم

کل أمر ذی بال لم یبدأ ببسم الله الرحمن الرحیم فهو أبتر .